شايان دادورشايان دادور، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

بهترین من

براي دل خودم

دختر که باشی میدونی : اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی : مردونه ترین دستی که میتونی تو دستت بگیری و دیگه از هیچی نترسی دستای گرم و مهربون پدرته دختر که باشی میدونی : محکم ترین پناهگاه دنیا اغوش گرم پدرته هر کجای دنیا هم که باشی چه باشه چه نباشه قویترین فرشته نگهبان پدرته ...
28 دی 1392

بي حوصلگي

پسرم روزاي شلوغ و پر تنشي رو داريم.زمستون، امتحان عليرضا، خونه، كار من و ..... . كلاً حالم خوب نيست و حس ندارم. منو ببخش اگه اونجوري كه بايد برات وقت نمي ذاريم. فقط اينو بگم كه تو تموم زندگي منو بابايي. همين ...
22 دی 1392

بدون عنوان

عزیزم فصل زمستون اومده. منم که اصلاً این فصلو دوست ندارم. این عکسا یه کاردستی از یه کتابه که با هم درست کردیم.چون شکلای برف بود توهم کلاه و شال سر کردی که عکس بگیری   ...
16 دی 1392

شب یلدا

دونه انار من, قند من اینا عکسای شب یلدای ٩٢ که من با حدود ٢٠ روز تاخیر برات گذاشتم. ما هر سال شب یلدا خونه مامان بهجت یا خاله مامان فریبا جمع می شیم. امسال خونه مامان بهجت بودیم. بابا حاجی وقتی تو به دنیا نیومده بودی حدود ٤ سال پیش از پیش ما رفت. جاش خیلی خیلی خالیه. من خاطرات خیلی خوشی رو ازشون داشتم.... خلاصه اینم از یلدای امسال. انشاالله سالهای سال شب یلدا رو با عزیزات جشن بگیری نفسم ...
16 دی 1392

بدون عنوان

پسرم اين چند روز به دليل بيماري عمو مصطفي باباي دانيال اصلاً حوصله نداشتم براي وبلاگت بنويسم. ولي خدا رو شكر يه معجزه شد و الان حالشون خوبه خوبه. از بامزگيهات هرچي بنويسم بازم چيزي هست كه يادم بره: فدق(فقط)و قبلاً دو تا كلمه اي كه اين روزا خيلي استفاده مي كني ديروز كه از اداره اودم خونه دو تا كار بامزه كردي اول اينكه يه ماشين شارژي داري كه زيرش 8 تا باطري مي خوره. برگردونديش گفتي سارا اين كباب پز پلينه بيا برا كباب درست كنم. بعدم برام تعريف كردي كه نيكان مريضه و كلي داستان ساختيو و گفتي تو دهن نيكان آفتاب زده جاي دستمال كاغذي آشپزخونه رو يهو محكم زدي تو سر عليرضا. كلي دعوات كرديم . گفتيم چرا اين كارو كردي ؟؟؟؟؟ گفتي ...
8 دی 1392

امیرکبیر

جمعه ها معمولاً با سارینا اینا می ریم بیرون و یکی از جاهاییکه معمولاً میریم پارک قیطریست. یه روز که داشتیم پیاده روی می کردیم مجسمه امیرکبیرو دیدی و پرسیدی این کیه؟؟؟؟؟؟؟ منم گفتم امیرکبیره و در حد فهم تو برات ازش گفتم. چند شب پیش یه عکسی از امیرکبیر رو دیوار دیدی تو خیابون . ازم پرسیدی کیه گفتم : امیرکبیره که یه بار تو پارک بهت نشونش دادم. یکم فکر کردی گفتی: سارا ببین ( جدیداً این جوری می گی) یه عروسک امیرکبیر برام بگیر. من پسرم باید با عروسک امیرکبیر بازی کنم . اون آدم خوبیه. پاستیل داره. مریضا رو با ماشینش میبره بیمارستان  آخه پسر من کی این چیزا رو گفتم!!!!!!!!! راستی یه کلمه بامزه که این روزا استفاده می کنی. منتها ست ....
17 آذر 1392

شيرين

پسرم از شيرين زبونيهات بگم كه تمومي نداره: آبدندان(آبنبات) هوافان(هواپيما) دائره ُمله( دائره المعارف) البته درست همه اينا رو بلدي فقط مي خواي مارو سركار بزاري . بهت گفتم شايان آبدندان مي خواي مي گي : نه بگو آبنبات بهت ميگم: مادر جون      ميگي: بله جونم جديداً تا غذات تموم مي شه ميگي: من غذاهاي مامانمو خيلي دوست دارم علائق غذاييت: پيازداغ فراوون  ، كتلت ،  كباب  ،  فست فود ، آبگوشت  ، زرشك پلو عاشق كتابي اگه بگم حدود 80 جلد كتاب داري دروغ نگفتم. دقتت به كتابات خيلي زياده و همشو چندين بار مامان فريبا و پريسا و من برات خونديم. يه بار داشتي كتاب عليرضا...
11 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین من می باشد