این شبهای ماه رمضان
پسری تو این گرمای ٤٢ درجه هوای تابستون ماه تیر روزه گرفتن خیلی خیلی سخته و خدا به علیرضا قوت بده که داره روزه می گیره. تو هم کمابیش همکاری می کنی و خیلی اذیت نمی کنی. البته خودتم روزه ای اون روز علیرضا بهت می گه شایان دوچرختو بردار از سر راه میگی نمیتونه روزست(الهی من قربونت برم.خوش به حال خدا که تو روزه دارشی). افطارم که می شه به علیرضا میگی: گبول باشه. ماهم باید بهت بگیم قبول باشه. سفره افطارم تو می چینی. هر چی رو که بهت میگم ببر خیلی آروم و مرتب می بری. البته وسطاش خسته می شی و آخرین چیزارو تقریباً پرت می کنی تو سفره. دیشب که سفره رو می بردی ظرف پنیرو که دادم ببری پشتتو کردی به من گفتی نمی بره, ناراحته, داره چراغو نگاه می کنه...
نویسنده :
مامان سارا
9:39