شايان دادورشايان دادور، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

بهترین من

بدون عنوان

عزیزم فصل زمستون اومده. منم که اصلاً این فصلو دوست ندارم. این عکسا یه کاردستی از یه کتابه که با هم درست کردیم.چون شکلای برف بود توهم کلاه و شال سر کردی که عکس بگیری   ...
16 دی 1392

شب یلدا

دونه انار من, قند من اینا عکسای شب یلدای ٩٢ که من با حدود ٢٠ روز تاخیر برات گذاشتم. ما هر سال شب یلدا خونه مامان بهجت یا خاله مامان فریبا جمع می شیم. امسال خونه مامان بهجت بودیم. بابا حاجی وقتی تو به دنیا نیومده بودی حدود ٤ سال پیش از پیش ما رفت. جاش خیلی خیلی خالیه. من خاطرات خیلی خوشی رو ازشون داشتم.... خلاصه اینم از یلدای امسال. انشاالله سالهای سال شب یلدا رو با عزیزات جشن بگیری نفسم ...
16 دی 1392

بدون عنوان

پسرم اين چند روز به دليل بيماري عمو مصطفي باباي دانيال اصلاً حوصله نداشتم براي وبلاگت بنويسم. ولي خدا رو شكر يه معجزه شد و الان حالشون خوبه خوبه. از بامزگيهات هرچي بنويسم بازم چيزي هست كه يادم بره: فدق(فقط)و قبلاً دو تا كلمه اي كه اين روزا خيلي استفاده مي كني ديروز كه از اداره اودم خونه دو تا كار بامزه كردي اول اينكه يه ماشين شارژي داري كه زيرش 8 تا باطري مي خوره. برگردونديش گفتي سارا اين كباب پز پلينه بيا برا كباب درست كنم. بعدم برام تعريف كردي كه نيكان مريضه و كلي داستان ساختيو و گفتي تو دهن نيكان آفتاب زده جاي دستمال كاغذي آشپزخونه رو يهو محكم زدي تو سر عليرضا. كلي دعوات كرديم . گفتيم چرا اين كارو كردي ؟؟؟؟؟ گفتي ...
8 دی 1392

امیرکبیر

جمعه ها معمولاً با سارینا اینا می ریم بیرون و یکی از جاهاییکه معمولاً میریم پارک قیطریست. یه روز که داشتیم پیاده روی می کردیم مجسمه امیرکبیرو دیدی و پرسیدی این کیه؟؟؟؟؟؟؟ منم گفتم امیرکبیره و در حد فهم تو برات ازش گفتم. چند شب پیش یه عکسی از امیرکبیر رو دیوار دیدی تو خیابون . ازم پرسیدی کیه گفتم : امیرکبیره که یه بار تو پارک بهت نشونش دادم. یکم فکر کردی گفتی: سارا ببین ( جدیداً این جوری می گی) یه عروسک امیرکبیر برام بگیر. من پسرم باید با عروسک امیرکبیر بازی کنم . اون آدم خوبیه. پاستیل داره. مریضا رو با ماشینش میبره بیمارستان  آخه پسر من کی این چیزا رو گفتم!!!!!!!!! راستی یه کلمه بامزه که این روزا استفاده می کنی. منتها ست ....
17 آذر 1392

شيرين

پسرم از شيرين زبونيهات بگم كه تمومي نداره: آبدندان(آبنبات) هوافان(هواپيما) دائره ُمله( دائره المعارف) البته درست همه اينا رو بلدي فقط مي خواي مارو سركار بزاري . بهت گفتم شايان آبدندان مي خواي مي گي : نه بگو آبنبات بهت ميگم: مادر جون      ميگي: بله جونم جديداً تا غذات تموم مي شه ميگي: من غذاهاي مامانمو خيلي دوست دارم علائق غذاييت: پيازداغ فراوون  ، كتلت ،  كباب  ،  فست فود ، آبگوشت  ، زرشك پلو عاشق كتابي اگه بگم حدود 80 جلد كتاب داري دروغ نگفتم. دقتت به كتابات خيلي زياده و همشو چندين بار مامان فريبا و پريسا و من برات خونديم. يه بار داشتي كتاب عليرضا...
11 آذر 1392

مهربون

اين روزا آلودگي هوا خيلي زياد شده( در حد هشدار) و بالطبع سردرد و ... . ديروز كه از سر كار اومدم حالم خيلي بد بود و روي كاناپه دراز كشيدم. خيلي ناراحت شدي و سريع رفتي برام آب آوردي( البته نصفشو تو راه خوردي و نصفشم ريختي ) بعد رفتي متكاي مورد علاقتو و  پلنگ صورتي تو آوردي مي گي بيا اينا رو بغل كن خوابت ببره. بعدم يه دستمال آوردي صورتمو پاك مي كني... چه كنم گل من با اينهمه محبت ...
6 آذر 1392

این روزهاي پاييزي

پسرم فصل پاييز فصل مورد علاقه منو باباته. به نظر من پاييز فصل زندگيه. بيرون رفتن و قدم زدن تو اين فصل روح منو تازه مي كنه. همه غم و غصه هام تو اين فصل از يادم مي ره. هر چي از اين فصل قشنگ بنويسم كمه. البته نا گفته نمونه كه تو اين فصل قشنگ تو بد قلقي هايي داري . اين روزا خيلي لجبازي ميكني نمي دونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا رو شكر كه صحيح و سالم و سرحالي. هميشه خوب باش نفس " نصفه شب از خواب بلند شدي مي گي : پريسا كه با دايي رفت شمال برا من حلزون نياورد!!!!!!!!!!!!! " ...
4 آذر 1392

من شرور!!!!!!!!!

  اين كارتون من شرور چند وقتيه كه عضو ثابت خونه ما شده و به طور متوسط روزي 5 بار رو حتماً مي بيني. همشو حفظي و هر بار مثل دفعه اولي كه ديدي برات جذابه و ما هم بايد براي قسمتهاي خنده دارش از خنده باهات ريسه بريم. خودت اون آقاي گورو هستي . منم خانم لوسي و باباتم آقاي الماچو ...
27 آبان 1392

تولد ستایش

  ٨ آبان ٨٨ تولد ستایش دختر خاله زهرا دوست منه. امسال تولدش دعوت بودیم و حسابی خوش گذشت. عزیزم تولدت مبارک ...
20 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین من می باشد