شايان دادورشايان دادور، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

بهترین من

شادی های بی دلیل

توی این روزای شلوغ و پر دغدغه و اینهمه درگیری های ذهنی گاهی یه شاخه گل از سوی همسر و یا اصرار شایان برای خرید کیک و گرفتن تولد بی بهانه می تونه روح آدمو تازه کنه و باعث خوشحالی بشه...   ...
19 آبان 1392

تولد دو سالگی

   پسرم تولد دوسالگیت هم به خوبی و خوشی برگزار شد. یه تولد خونه مامان بزرگات و یه تولدم تو خونه خوذمون گرفتیم. دوستامون سورپرایزمون کردن. کادو هات هم همه قشنگ و عالی بودن . نمی نویسم هرکی چی آورد. چون مهم اینه که همه به یادت بودن. همین. انشاالله ١٢٠ ساله بشی و عمر باعزت کنی   البته اینو بگم که تولدت یک ماه ادامه داشت.... یه تولدم با ملیکا و رعنا و ... گرفتیم. خاله بهاره هم برات تولد گرفت   ...
19 آبان 1392

حياط خانه ما

  از موقعی که ما ازدواج کردیم تو این خونه هستیم . اینجا خونه خاله منه و ما ممنونشون هستیم برای این لطفی که به ما کردن. حیاط خونمون خیلی خیلی قشنگه و همسایمون حسابی بهش می رسه. دیدم حیفه که یه عکس ازش نذارم اینجا ...
19 آبان 1392

خوشمزه پسر

خوشگمگم(خوشمزه به زبون خودت)اینقدر جدیداً با مزه حرف می زنی که نگو. دیشب شامت تموم شد گفتی: الهی شکر خدا به من نان داد . فحش دادن که حسابی به راه: میگی ای پدر س گ ز ه ر م ا ری      اخ م خ . زمانایی که خالت برای رانندگی تمرین می کنه خیلی با مزه راهنماییش می کنی و از دست ماشینایی که هی براش بوق می زنن عصبانی می شی و فحش می دی عزیز دل مایی نفس راستی چند تا کلمه رو انگلیسیش رو بلدی: سیب, پرتقال, کتاب, آب, شیر, ماشین لباسشویی, سلام بهت می گم شایان من تو و علیرضا رو خیلی دوست دارم. می گی: ماهم تو رو خیلی دوست داریم ...
7 آبان 1392

یه اتفاق بد

عزیز دلم دیشب داشتی می دویدی یهو پات به قالیچه گیر کرد و با صورت افتادی زمین. یه لحظه مردم. وقتی بلدت کردیم کل لبات پر از خون بود. خدا رو شکر دندونات چیزی نشد ولی لبت حسابی زخم و کبود شده الهی من بمیرم عشق من. خدایا خودت پشت و پناه پسرمون باش.آمین ...
29 مهر 1392

ناز من

عسل من اين روزا خيلي با مزه و با مرام شدي خيلي مواظبه مني و كوچيكترين ناراحتي رو تو من حس مي كني. يه شب نمي خواستي بخوابي و نمي ذاشتي ما هم بخوابيم هي مي گفتي امرووزززززو بهتون بگم . ماهم مي گفتيم بگوووووووو. مي گفتييييي چراغو بگم يا مي گفتي: متكا رو بگم . از خيابون رد مي شديم يهو دستتو به نشانه ايست به راننده نشون دادي . بعد گفتي: الان راننده ميگه يا برم ياااااااا نرم ...
28 مهر 1392

سفر به مشهد

تاریخ ١٤ تا ١٨ مهر تصمیم گرفتیم سه تایی بریم مشهد اونم با قطار خلاصه با توجه به خاطره برگشت از مشهد با قطار سال قبل خیلی راضی به قطار نبودم ولی علیرضا بهمون اطمینان داد که هیییییییییییچچچچ مشکلی پیش نمی یاد و تضمینی با قطار رفتیم. انصافاً هم تو رفت و تو برگشت همکارای علیرضا حسابی سنگ تموم گذاشتن و خوش گذشت. هتل هاترا محل اقامتمون بود و اونم خدا رو شکر خوب بود. با توجه به سردی هوا ظهر ها می رفنیم زیارت و البته با وجود تو نمی شد خیلی زیارت کرد ولی در کل خیلی خوب بود مرسسسسسسسسسسییییییی بابا ادیددا یه خاطره جالب: تو قطار با یه پسره ٤ ساله دوست شدی. به زبون خودتون با هم صحبت می کردین. اون برات تعریف کرد که بابابزرگش بز و گوسفند داره...
20 مهر 1392

شيرين زبون

نازنین من این روزا بی نهایت بامزه شدی و قشنگ حرف می زنی هزار ماشاالله حافظت عاليه و هر جايي كه مي ريم با تمام جزئيات فرداش برامون تعريف مي كني. از با مزگيت هرچي بگم كمه. بي نهايت مهربون شدي. يه روز ناراحت بودم از موضوعي و اشك تو چشمام جمع شده بود و ... يهو رفتي دستمال آوردي مي گي پاكشون كن كه خوب شي. بعدمي گي اشكالي نداره برات كفش گهوه اي مي خريم گريه نكن . شبهاهم كه خيلي خوابت مي ياد اگه منو عليرضا يهو باهم حرف بزنيم مي گي بسه ديگه بخوابين ديشب تو خيابون وايستاده بوديم ماشين پشت سرمون بي دليل بوق مي زد. يهو سرتو آوردي بيرون گفتي: پ د ر س گ بيا برو انصافاً اين فحش عليرضا نيستا عاشقتيم منو بابا ...
13 مهر 1392

بدون عنوان

متن شعر به طاها به یاسین به طاها به یاسین به معراج احمد به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی به وحی الهی به قرآن جاری به تورات موسی و انجیل عیسی بسی پادشاهی کنم در گدایی چو باشم گدای گدایان زهرا (س) چه شب ها که زهرا (س) دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بی تاب مولا غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل بزن دل به دریا که دنیا به خسران عقبا نیرزد به دوری ز اولاد زهرا نیرزد. و این زندگانی فانی جوانی خوشی های امروز و اینجا به افسوس بسیار فردا نیرزد  اگر عاشقانه هوادار یاری اگر مخلصانه گرفتار یاری اگر آبرو میگذاری به پایش یقینا یقینا خریدار یاری بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟ چه اندازه در ندبه ها...
9 مهر 1392

لج بازي

این روزا که  اقتضای سنته بسیار لج بازی می کنی مخصوصاً با من . چون ازینکه می رم سر کار خیلی ناراحتی و منو مقصر می دونی . ببخشید پسرم فقط همین........ ...
2 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهترین من می باشد