چند تا مطلب
گل من
تو حدود 6 ماه شير منو خوردي بعدش به خاطر يه سري مسائل ديگه به شيشه شير و پستونك عادت كردي. قبل از دوسالگيت پستونكو با كمك دكتر و به بهانه پليس ديگه نخوردي. ولي شيشه شير همچنان ادامه داشت تا ديروز كه شكست و ........ ديگه نگم كه چه جرياناتي داشتيم و لي كم كم داري عادت مي كني . الهي من بميرم برات كه اينقدر قشنگ با مسائل كنار مياي عشق من.
امروز صبح كه داشتم ميذاشتمت خونه مامان ناهيد، رفتيم برات شير كاكائو بخريم مغازه بسته بود. گفتم اااااااه اين چرا بستس؟؟؟؟؟؟
گفتي: اشكال نداره شايد اونم يه بچه كوچيك داره كه بايد ببرش جونه مامان بزرگش. من چه كنم با اينهمه شعور نفسم.
___ خالم از كانادا اومد و كلي سوغات برات آورد. مليكا هم يه سري چيز فرستاد. زنگ زديم از مليكا تشكر كنيم، مليكا بهت گفت شايان با من ازدواج مي كني؟؟؟؟؟؟؟ تو گفتي اول بايد برم سربازي!!!!!!!!
___ عليرضا بهت گفت بيا تاس بندازيم هر كي 6 بياره برندس و 6 رو بهت نشون داد. پشتت 6 رو تو دستت درست مي كردي بعد مي آوردي مي ذاشتي رو زمين