فتتگر
یه روز تو خیابون راه می رفتیم تو گفتی سارا فتتگرو ببین. من گفتم شایان چی می گی ؟ تو گفتی اوناهاش ببین بعد من یه آقای رفتگرو دیدم داره جارو می کنه گفتم شایان اون رفتگره نه فتتگر گفتی آخه من بلد نیستم و من شرمنده شدم
یه روز علیرضا که از اداره اومد خونه دم در منو بوس کرد تو مارا نگاه کردی به من گفتی شوهرته؟؟؟؟؟ به علیرضا گفتی زنته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ باهوششششش
تو ماشین معمولاً با خودت حرف می زنی . اون روز داشتی میگفتی سارا یادت نباشه( یادت نره) برام پیتزا و نوشابه بخری.
دیشب برای خودت نقاشی می کشیدی. رو یه صفحه همش خطهای صاف می کشیدی و هر خط هم یه نفری بود. یهو گفتی: اینم آقای موسبی, اینم خانوم موسبی, اینم بچه موسبی( موسوی همسایمون)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی